نگارش در تاريخ سه شنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۸۸ توسط بها
بریز باده که ساقی لبالب از دردم
میان آتش قهرت شبانه میگردم
من از شب و غم هجران نمی کنم شکوه
خمار باشم اگر وصله تو ام هر دم
هزار لعنت و نفرین بر آسمان و زمین
سبو چرا شکنید هان ؟ مگر گنه کردم ؟
مرا بهشت و جهنم نشاید آزادم
هزار جرعه بنوشم ولی چنین سردم
بریز باده که ساقی به این سیه بازار
منم شکسته ام و عالمی غم آوردم